loading...
راز و نیاز با خدا
امیر جعفری باغملکی بازدید : 2 دوشنبه 11 آذر 1392 نظرات (0)

الهی کار تو بی ما به نیکویی درگرفتی،

چراغ خودرا بی ما به مهربانی افروختی،

خلعت نور از غیب بی ما به بنده نوازیفرستادی،

چون رهی را به لطف خود به این آرزو آوردی، چه شود به لطف خود ما رابه سر بری.



الهی تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومی را بهشراب انس مست کردی،

قومی را به دریای دهشت غرق کردی،

ندا از نزدیکشنوانیدی و نشان از دور دادی،

رهی را بازخواندی و آن گاه خود نهانگشتی.



از ورای پرده خود را عرضه کردی و به نشان بزرگی خود را جلوهنموده تا آن جوانمردان را در وادی دهشت گم کردی و ایشان را در بی تابی و بی توانیسرگردان،.


داور آن دادخواهان تویی و داد ده آن فریادکنان تویی، تا آن گمشده کی به راه آید و آن غرق شده کجا به کران افتد

و آن جان های خسته کجابیاسایند و این قصه نهانی را کی جواب آید و شب انتظار آنان را کی بامدادآید؟


یار از غم من خبــــــر ندارد گویی یا خواب به من گذر نداردگویی
تاریک تر است هر زمانی شب من یارب شب من سحر نداردگویی






الهی تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابانکردی و چشمه های مهر در سر ایشان روان کردی.

تو پیدا و به پیدایی خود در هردو گیتی ناپیدا کردی.

ای نور دیده آشنایان و سوز دل دوستان و سرور جاننزدیکان،

همه تو بودی و تویی،

تو نه دوری تا تو را جوینده نه غافل تاتو را پرسند،

نه تو را جز به تو یابند.





خداوندا یکبار این پرده من از من بردار و عیب هستی من از من وادار


و مرا در دستکوشش مگذار.






بار خدایا کردار ما در میار و زبان ما ازما وادار.

 

منبع :

http://www.nasim2000.blogfa.com/cat-6.aspx

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 123
  • بازدید کلی : 409