loading...
راز و نیاز با خدا
امیر جعفری باغملکی بازدید : 225 سه شنبه 21 آبان 1392 نظرات (0)

ميهمان تو

الهي ! بنده اي گم كرده راهم * * * بده راهم كه سرتاپا گناهم

اگر عمري به غفلت زيست كردم * * * تمام هستيم را نيست كردم

به هر در ، حلقه كوبيدم خدايا * * * لباس يأس پوشيدم خدايا

اسير نفس هر جايي شدم من * * * مقيم شهر رسوايي شدم من

نچيدم گل زشاخ آرزويي * * * ندارم پيش مردم آبرويي

كنم با عجز و لابه بر تو اظهار * * * گنه كارم گنه كارم گنه كار

تو رحمان و رحيم و مهرباني * * * منم مهمان تو ، تو ميزباني

تو سوز سينه ام را ساز كردي * * * در رحمت به رويم باز كردي

تو گفتي توبه كن ، من مي پذيرم * * * ترحم كن اميرا من فقيرم

الهي ! هرچه هستم هر كه هستم * * * سر خوان عطاي تو نشستم

يقين دارم كه با اين شرمساري * * * نجاتم مي دهي از خوار و زاري

اگر كوه گنه گرديده بارم * * * يقين دارم علي را دوست دارم

ببخشا اي همه آگاهي من * * * گناهم را به خاطرخواهي من

الهي ! گرچه هستم غرق عصيان * * * پشيمانم پشيمانم پشيمان                                                                                          ( ژوليده نيشابوري )

كار آتش

كار آتش به صفِ معركه بگداختن است * * * نَفس سركش هدفش كار خرد ساختن است

علّت غفلت انسان ز خدا ، آز و هواست * * * حاصل آز و هوا هستي خود باختن است

هيچ كاري به جهان بهر بشر نيست محال * * * هدف از خلقت ما اسب عمل تاختن است

هر كه با تيغِ زبان تيغِ ستم خيز كند * * * حاصلش نسل خود از ريشه برانداختن است

راز بدبختي و بيچارگي نوع بشر * * * خويش را از نظر مرتبه نشناختن است

سيلي از مالك دوزخ به جهنّم خوردن * * * مزدِ سر از خطِ فرمان خدا تافتن است

زاد راهي به كف اي رهگذر آور كه به دهر * * * كار عمر گذران تيغ اجل آختن است

پاي ميزانِ عمل رمز سرافرازي ما * * * پرچم بندگي خويش برافراختن است

شعر « ژوليده » بود سنبل شخصيّت او * * * راز آن در گرو خواندن و پرداختن است

( ژوليده نيشابوري )


* * *

پريشان روزگار

الهي ! عاشقي شب زنده دارم * * * چو مشتاقان زعشقت بيقرارم

زكوي خويش نوميدم مگردان * * * كه جز كوي تو اميدي ندارم

الهي ! در دلم نوري بيفروز * * * كه باشد مونس شب هاي تارم

زلطفت جز گل اميدواري * * * نرويد از دل اميدوارم

الهي ! بنده اي برگشته احوال * * * گدايي روسياه و شرمسارم

تهيدست و اسير و دردمندم * * * سيه روز و پريشان روزگارم

الهي ! گر بخواني ور براني * * * تويي مولا و صاحب اختيارم

از آن ترسم به رسوايي كشد كار * * * مبادا پرده برداري زكارم

الهي ! اشك عذر ازديده جاري است * * * ترحم كن به چشم اشكبارم

نظر بر حال زارم كن كه جز تو * * * ندارد كس خبر از حال زارم

الهي ! عزّت و خواري است از تو * * * مگردان پيش چشم خلق خوارم

الهي ! گر كند غم بر دلم روي * * * تويي در خلوتِ دل غمگسارم

يقين دارم كزين گرداب هايل * * * رهاند رحمت پروردگارم

الهي ! ناتوانم كو تواني ؟ * * * كه شكر لطف و احسانت گزارم

بياني كو كه الطافت ستايم * * * زباني كو كه انعامت شمارم

الهي ! تا نسيم رحمت تست * * * زغم بر چهره ننشيند غبارم

مگر عفو تو گرداند مرا پاك * * * كه سر از شرمساري برنيارم

« رسا » بر شاعرانم فخر اين بس * * * كه مدّاح شه والاتبارم

( دكتر قاسم رسا )

* * *

غرق گنه

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما * * * كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

توبه شكستي بيا هرآنچه هستي بيا * * * اميدواري بجوي زنام غفّار ما

بنده شرمنده تو ، خالق بخشنده من * * * بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكي ز چشم * * * كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان * * * كيست كه چون و چرا ، كند زكردار ما

( حبيب چايچيان « حسان » )

منبع :
http://mohsensobhani.blogfa.com/post/4
 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 23
  • بازدید سال : 116
  • بازدید کلی : 402